ململ مامان وبابا

سلام گل پسرکم کاش میتونستم آینده نگری کنم!و بدونم تو گل پسری کی خودت داری این دفتر خاطرات رو ورق میزنی ان شاءالله همیشه خوبو خوش باشی عزیزکم وآی مثه اینکه باز رفتم تو حاشیه معذرت میخوام آهان داشتم میگفتم شب عید مبعث ینی 6خردادماه یک هزارو سیصدو 93 هجری شمسی! جشن تولد پسر عموی شما دانیال بود البته چند روز زودتر!از موعدِ خودش(تولد پسرعمو8خردادماست) ! وقتی تو خونه بهت گفتم شب تولده از خوشحالی شرو کردی به ورجه وورجه کردن و هی میگفتی کلاه تولد میخوام! منم که کلاهای جشن تولد پارسالتو با کمک بابایی گذاشته بودم طبقه بالاییِ دکور! دستم نرسید که یکیشو وردارم بالاخره راضی شدی بی کلاه بیای جشن! جشنِ خوبی بود دست زن عمو وعموی مهربو...

سلام گل پسرکم امشب مورخ 93/3/1 یه ساعتی میشه که از خونه بی بی(مادربزرگ بابایی)اومدیم خونه. حس میکنم خیلی خیلی خسته هستم ولی سعی میکنم یه پست جدید آپ کنم! این روزا مامانی اعصاب درست درمونی نداره آخه موقع امتحانات بچه هاست و سروکله زدن با این بچه های شیطون و سربه هوا رمقمو میکشه علاوه بر اینا امروز اومده بودن سم پاشی!وآآآآآآآآآآآی که چه سردردی شدم وقتی رفتم درای ساختمونو ببندم! بیچاره جکو جونورا امشب چه شبی دارن اونجا! خوب القصه اینکه جمعه گذشته به دعوت پدرجون ناهار رفتیم باغ مشیرالممالک ! باغ مشیر یکی از بهترین باغ رستورانهای یزده! و ساختمونش جون میده واسه نی نی وبلاگی های عزیزی که قصد سفر به شهرمون یزد را دارن پذیر...